ثروتمند با کنتاکی
ساندرز در نهم سپتامبر ۱۸۹۰ در ایندیانای ایالت متحده آمریکا متولد شد. پدرش، ویلبرت ساندرز، یک قصاب و مادرش، آنا دونلیوی، خانه دار بود. وقتی او پنج ساله بود، پدرش فوت کرد، بنابراین مادرش مجبور بود به تنهایی هزینههای زندگی را بپردازد. او روزها را به کارگری در کارخانه کنسروسازی و شبها به خیاطی مشغول بود. در نتیجه ساندرز باید از خواهر و برادرش مراقبت میکرد و برای آنها غذا میپخت.
ساندرز اولین شغلش را در سن ۱۰ سالگی و در یک مزرعه نزدیک خانه آغاز کرد. او به دلیل فقر زیاد خانواده، مدرسه را رها کرد تا تمام وقتش را به کار کردن بگذراند. وقتی که ساندرز ۱۲ساله بود، مادرش برای اینکه خانواده را از این وضع اسفبار نجات دهد، با یک کشاورز ثروتمند ازدواج کرد و آنها برای ادامه زندگی به حومه شهر ایندیاناپولیس نقل مکان کردند، اما ساندرز با پدرخوانده جدیدش سازگاری نداشت و همیشه با هم در حال مشاجره بودند تا اینکه بعد از یک سال، مادرش تصمیم گرفت او را به ایندیانا بازگرداند.
ساندرز تا ۱۵ سالگی برای حقوق ماهانه ۱۵ دلار و یک اتاق کوچک به همراه یک تخت، از صبح تا شب در مزرعه، کارگری میکرد. سپس برای مدتی به عنوان بلیط فروش در آلبانی مشغول به کار شد. او در سال ۱۹۶۰ و برای انجام خدمت سربازی به ارتش آمریکا پیوست و بعد از پایان خدمت سربازی، دوباره وارد بازار کار شد.
ساندرز مشاغل مختلفی را امتحان کرد، مدتی به عنوان کارمند شرکت بیمه مشغول به کار بود و بعد از مدتی، یک شرکت کشتیرانی تاسیس کرد که قایقهایش بین رودخانه اوهایو و جفرسون ویل و لوئیس ویل در حرکت بودند. از آنجا که او در این کار موفق نبود، بعد از چند وقت شغلش را عوض کرد و به عنوان منشی اتاق بازرگانی مشغول به کار شد، اما این جایگاهی نبود که او را راضی کند.
ساندرز در سال ۱۹۲۹ به شهر کربین در ایالت کنتاکی (یک شهر کوچک در کنار کوههای آپالاچیا) نقل مکان کرد و در آنجا یک پمپ بنزین باز کرد. اما هنگاهی که مسافران و سایر مشتریهایش مدام از او آدرس یک رستوران در اطراف آن جا را میپرسیدند، ایده تاسیس یک رستوران کوچک در همان پمپ بنزین، در ذهنش شکل گرفت. رستوران کوچک او، فقط یک میز و شش صندلی داشت و غذاهایی همچون مرغ سرخ شده، همبرگر، سبزیجات و بیسکویتهای ساده به مشتریانش ارائه میکرد. همین غذاها با استقبال زیادی از سوی مشتریان روبهرو شد و او را ترغیب کرد تا مکانش را به مکانی بهتر با تعداد صندلیهای بیشتر منتقل کند. بنابراین تمام سرمایهاش را خرج کرد و در یک خیابان بزرگ، یک مجتمع نسبتا کوچک بنا کرد که شامل یک رستوران با ظرفیت ۱۴۲ نفر، یک مسافر خانه و یک پمپ بنزین بود. سپس در یک دوره دوماهه هتلداری شرکت کرد تا اطلاعات بیشتری را درباره حرفه خودش کسب کند. رستوران ساندرز، مانند رستورانهای دیگر، منوی غذایی و مکانات خاصی نداشت، اما افراد در آنجا احساس راحتی و آسودگی مطلق داشتند و از طعم غذاهای بینظیر ساندرز لذت میبردند. هنگامی که کارشناسان غذایی مشهور دانکن هاینز، در کتاب ۳۱۸ صفحهای خود به نام "بینظیرترین غذاها" نام رستوران ساندرز را ذکر کرد. شهرت و محبوبیت رستوران او بسیار بیشتر شد.
در سال ۱۹۳۷، ساندرز تصمیم گرفت که تمام انرژی و سرمایهاش را برای ساخت یک رستوران بزرگ در ایالت کنتاکی صرف کند. اما بر خلاف انتظارش نتوانست موفق باشد. دو سال بعد هم یک رستوران دیگر در اشویل مارولینای شمالی باز کرد اما باز هم موفق نشد.
در پی این ناکامیها، ساندرز تصمیم گرفت ادویههایی را که در پخت مرغ به کار میگیرد، تغییر دهد تا شاید مشتریهای بیشتری را جذب کند، علاوه بر این به دنبال راهی بود تا مدت زمان طبخ مرغ را کاهش دهد. زیرا برای مشتری خیلی خوشایند نبود که ۴۵ دقیقه منتظر سرخ شدن تکهای مرغ در ماهیتابه پر از روغن بماند. در سال ۱۹۳۹ ساندرز موفق شد روشی را کشف کند تا این خواسته برآورده شود. او دستگاهی همانند زودپز اختراع کرد که میتوانست مرغ را در مدت ۹ دقیقه با فشار بخار به طور کامل بپزد. این دستگاه در آن زمان یک کشف تازه محسوب میشد که نمونهاش در جای دیگری موجود نبود، روشی که هنوز هم برای طبخ سریع غذا استفاده میشود. در واقع ساندرز روشی را کشف کرد که مرغ در آن کاملا پخته میشد. بدون اینکه خشک شود و طعم کامل ادویهها و چاشنیهای دیگر را هم به طور کامل به خود میگرفت. کاری که دستگاه سرخ کن تحت فشار هنی پنی امروزه انجام میدهد. در مدت زمانی کوتاه حجم بالایی از مرغ را میتوان با سرخ کن هنی پنی به همان روش ساندرز کنتاکی کرد.
در طول جنگ جهانی دوم، سهمیه گاز و سایر امکانات برای همه مردم کشور بسیار کم شده بود و این محدودیت بزرگ باعث شد که ساندرز مجددا مجبور شود رستوران را تعطیل کند.
در اوایل دهه ۱۹۵۰، ساندرز تصمیم گرفت برای کسب درآمد، دستور پخت انحصاری خود را به صاحبان رستورانها معرفی کند تا در ازای هر مرغی که با چاشنیهای او پخته میشود، پنج سنت به او بپردازند. چاشنی مخصوص او ترکیب ۱۱ نوع سبزیجات خشک شده و ادویههای خوش طعم بود. اگر چه رستورانداران زیادی پیشنهاد او را نپذیرفتند. اما او ناامید نشد تا اینکه یک رستوراندار به نام پیت هارمن او را در یک سمینار ملاقات کرد و تصمیم گرفت روی ایده نوین او برای طبخ مرغ سرمایهگذاری کند. در واقع اولین شعبه کی اف سی (Kentucky fried chicken) (KFC) توسط هارمن راهاندازی شد. البته استراتژیهای بازاریابی هارمن، نقش بهسزایی در موفقیت ساندرز داشت، علاوه بر این، نام KFC را هارمن برای این رستوران انتخاب کرد.
در سال ۱۹۵۶، دولت فدرال برنامهریزی کرد تا یک بزرگراه جدید بسازد که یکی از انشعابات آن از کربین عبور میکرد. موقعیت بزرگراه جدید بهگونهای بود که از وسط رستوران kfc عبور میکرد، به همین دلیل آنها مجبور شدند رستوران را با قیمت بسیار پایین واگذار کنند. این یک شکست مالی بزرگ برای ساندرز بود، به طوری که در سن ۶۶ سالگی به طور کامل ورشکست شد.
اما ساندرز بیدی نبود که با این بادها بلرزد. او ادویهها و زودپز خود را برداشت و به شلبیویل در ایندیانا نقل مکان کرد تا با رستوراندارهای آنجا درباره شیوه ابداعی خود صحبت کند، اما هیچ کدام از آنها استقبال نکردند و حتی او را بیرون انداختند. اما سرانجام در اوج ناامیدی، افرادی را یافت که در رستورانهای کوچک خود، از ادویهها و روش پخت او استفاده میکردند و مبلغ ناچیزی به او میدادند. اینجا آغاز شهرت ساندرز در آمریکا بود.
در سال ۱۹۶۰، ساندرز ۴۰۰ شعبه در سراسر آمریکا داشت و تمام آرزویش این بود که شهرتش جهانی شود. در سال ۱۹۶۳، درآمد او به ۳۰۰،۰۰۰ دلار در سال افزایش یافت و در سال ۱۹۶۶، تعداد شعبههایش به بالای ۵۰۰۰ واحد در سراسر آمریکا و ۴۵۰۰ واحد در کشورهای دیگر رسید.
ساندرز شخصیت کمال گرایی داشت. او گاهی سرزده به آشپزخانه رستورانها میرفت تا مطمئن شود تمام آشپزها درست کار میکنند و اگر کسی مرتکب اشتباه میشد، دستورالعمل درست را به او یاد میداد.
در سال ۱۹۶۴، ساندرز ۷۴ ساله بر خلاف میل باطنیاش، حق امتیازش را به گروهی از سرمایهگذاران به قیمت دو میلیون دلار واگذار کرد. او بسیار نگران بود از واگذاری، سرمایهگذاران جدید نتوانند کیفیت خوب محصولاتش را حفظ کنند. اما سرانجام دوستان و خانوادهاش او را متقاعد کردند، چون علاوه بر دو میلیون دلاری که به سبب واگذاری حق امتیاز گرفته بود، سالیانه ۷۵۰۰۰ دلار هم از آنها دریافت میکرد. علاوه بر این، مدتی هم به عنوان سخنران جهت تبلیغات رستورانهایش کار میکرد. فعالیتهای انساندوستانه ساندرز در اواخر عمرش، باعث افزایش محبوبیتش بین مردم شد. او بخش زیادی از پولش را در کلیساها، بیمارستانها و موسسات خیریه هزینه کرد و سرانجام در ۱۶ دسامبر ۱۹۸۰، در شلبیویل ایالت کنتاکی آمریکا، بعد از هفت ماه مبارزه با سرطان خون، درگذشت.
مترجم: سعیده صفدری